آنچه کسب و کار می تواند از شطرنج بیاموزد
هرچند ممکن است آنچه که در دنیای بیزینس صورت می پذیرد و حملاتی که از طرف رقبا و دیگر عوامل بازار به یک کسب و کار رخ می دهد با بازی شطرنج قابل مقایسه نباشد اما می توان رویدادهای مشابهی را در هر دو مورد مشاهده نمود و الگو گرفت. هنگامی که به اتفاقات درون صفحه شطرنج و داخل اتاق هیئت مدیره شرکتها دقت می کنیم، با فاکتورهای جالب توجه و مشترکی میان این دو محیط مواجه می شویم.
بازی شطرنج، صحنه جنگ و نبرد است. این بازی درباره چگونگی حفاظت از یک مهره بسیار ارزشمند به نام شاه بوده و به نبرد با رقیبی که آرزوی شکست شما را دارد اختصاص دارد. در شطرنج، استراتژی های مختلفی برای بازی های تهاجمی و دفاعی وجود دارد و یک بازیکن هوشمند، هر دوی آنها را تجربه می کند.
استراتژیهای کسب و کار نیز به همین شکل است؛ حفاظت از چیزی با ارزش (شرکت) و درگیر شدن در جنگ با رقیبی که آرزوی از میان برداشتن شما را دارد. کارآفرینان و کارکنانی که بطور موفقیت آمیزی می توانند استراتژی های حمله و دفاع را راهبری و هدایت کنند، به عنوان یک دارایی با ارزش برای هر شرکت در بازی کسب و کار به حساب می آیند.
"بازی شطرنج نیاز به برنامه ریزی دقیق، داشتن پلن و سناریوهای متعدد، مدیریت زمان و انگیزه برای اقدام دارد."
مهمترین اصولی که می توان از بازی شطرنج آموخت و در کسب و کار پیاده کرد
* دانستن هدف بازی- یکی از مهمترین اصول بازی شطرنج، داشتن و دانستن هدف است. هدف از هر بازی شطرنج، مات کردن نفر مقابل است. در بازی شطرنج، دو رقیب و تنها یک برنده وجود دارد (تساوی هم مطمئناً برای یک طرف، برد به حساب می آید). اما در بحث ما، صحبت از برنده است. یک بازیکن مبتدی که درگیر آشنایی با اصول و مبانی بازی است، به راحتی توسط حریفان با تجربه و کارآزموده شکست می خورد. دانستن هدف اصلی مسابقه و بازی، برای هر بازیکنی که آرزوی ماندن در صحنه رقابت را دارد ضروری است. هدف از بازی شطرنج، محافظت و حراست از شاه خود و تلاش برای از میان برداشتن شاه رقیب است. با به دام انداختن شاه در حرکت نهایی کیش و مات، عملا آن شاه، بی فایده و بی مصرف شده و بازی به پایان می رسد. به بیانی دیگر، هدف بازی شطرنج، انهدام نیروهای حریف و شکست شاه اوست. تلفات زیاد به حریف و تسلط بر وی در سریعترین زمان ممکن.
در دنیای کسب و کار نیز این موضوع کاملا بدیهی و واضح است که آگاهی از هدف، می تواند شما را در عرصه رقابت، محافظت کند. آیا هدف شرکت شما، افزایش فروش محصولات نسبت به رقباست؟ و یا ارائه خدمات بهتر و بیشتر به مشتریان؟ موضوع این نیست که کسب و کارتان چیست بلکه آنچه اهمیت دارد دانستن هدف سازمانیتان است. برای نمونه، هدف سازمانی یک مدیر فروش و بازاریابی، ایجاد و تحکیم جایگاه و نام و نشان شرکت، به عنوان برند برتر و "نامبر وان" در بازار است. هر آنچه که در کسب و کارتان انجام می دهید باید در راستای اهداف از پیش تعیین شده خود باشد. سازمانها و شرکتهایی که در حال رقابت هستند باید بدانند که رقبای آنها شدیداً به دنبال پیروزی و کسب سهم بیشتر بازار هستند. به عنوان مدیر یک سازمان باید اهداف بلند و کوتاه مدت خود را با توجه به شرایط محیطی (بازار، ذینفعان، تهدیدها، فرصتها، ضعف ها و قوت ها) ترسیم کنید و فرایند هدفگذاری را به دقت انجام دهید.
* آشنایی با توانمندی های منابع موجود- صفحه شطرنج، نمایی از یک صحنه بازار است. هر شطرنج باز از 16 مهره سود می برد (منابع در دسترس)؛ یک پادشاه، یک وزیر، دو قلعه، دو فیل، دو اسب و هشت پیاده سوار. هر یک از 6 نوع مهره، حرکت های متفاوتی داشته و از قوانین خاص خود پیروی می کنند. در عرصه کسب و کار و تجارت نیز، یک مدیر لایق باید همانند یک شطرنجباز، با تمامی توانمندیها و قابلیتهای کارکنان خود، آشنایی کامل داشته باشد تا در مواقع مورد نیاز، به بهترین شکل ممکن، از آنها استفاده کند.
شاه، سمبل برند و هویت کسب و کار است که هر بازیکنی سعی در حفظ آن به هر قیمتی دارد
مهره وزیر، همان کارآفرین، مدیر کسب و کار، برنامه ریز و یا مدیر طرح های استراتژیک شرکت است که دارای مدل ذهنی بزرگ، برنامهریزی و حرکتهای متفاوتی است که سناریوها و نتایج ممکن را ارزیابی کرده و تصمیمات لازم را برای گامها و مسیرهای بعدی، اتخاذ می نماید. و این، نیازمند بردباری، دانش عمیق احتیاجات مشتری، بازار، رقبا و مهمتر از همه، تفکر انتقادی است.
قلعه ها، فیلها و اسب ها نمایانگر کانالهای ارتباطی (و یا مثلاً شبکه های توزیع بازاریابی) متفاوتی است که توسط بازاریاب به منظور ایجاد هویت و قابلیت دیده شدن کسب و کار، مورد استفاده قرار می گیرد که هر یک از آنها، دارای شرایط و محدودیتهای مربوط به خود می باشد.
سربازها نیز نشانگر ارزش پیشنهادی است که از طریق ابزارهای تبلیغاتی فروش و بازاریابی نظیر وبسایت، بروشور، ایبوک، وبینار و ...، با مخاطب ارتباط می گیرد. هنر یک مدیر و کارآفرین خوب این است که آن پیاده سوار با ارزش (یا همان ارزش پیشنهادی شرکت برای مشتری[1]) را که نقش کلیدی در موفقیت شرکت در بازار و میان رقبا داشته و در وقت مقتضی، ورق را به سوی شرکت برگرداند شناسایی و بکار گیرد.
مدیران باید برای رسیدن به اهداف خود، ضمن آگاهی از شرایط و توانمندیهای کارکنان خود، تمامی امکانات و منابع لازم را تدارک دیده و زمینههای استفاده از امکانات را به صورت بهینه فراهم نمایند تا بتوانند ماندگاری خود را در بازار، تا حدود زیادی تضمین کنند.
برای مطالعه کامل مقاله، اینجا را کلیک کنید